جدول جو
جدول جو

معنی سقایت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

سقایت کردن
(دَ)
آب دادن کسی را. سیراب کردن کسی را
لغت نامه دهخدا
سقایت کردن
آب دادن کسی را، سیراب کردن
تصویری از سقایت کردن
تصویر سقایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کفایت کردن
تصویر کفایت کردن
کافی بودن، بس بودن، از عهده کسی یا انجام دادن امری برآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستایش کردن
تصویر ستایش کردن
ستودن، مدح کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنایت کردن
تصویر عنایت کردن
توجه کردن، یاری کردن، لطف کردن، کنایه از بخشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاست کردن
تصویر سیاست کردن
عقوبت کردن، مجازات کردن، تنبیه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(حِ شُ دَ)
اثر کردن. راه یافتن:
بسوزم که یار پسندیده اوست
که در وی سرایت کند سوز دوست.
سعدی.
فراقنامۀ سعدی به هیچ گوش نیامد
که دردی از سخنانش در او نکرد سرایت.
سعدی.
سعدی نهفته چند بماند حدیث عشق
این ریش اندرون بکند هم سرایتی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
سقایت کردن. آب دادن، آب فروختن. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به سقایت کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ستایش کردن
تصویر ستایش کردن
مدح کردن، ستودن، شمریدن
فرهنگ لغت هوشیار
هاچیدن نیدن آنیهیدن جامنیدن زامنیدن وازنیدن هاختن هختن ویتاردن راهنمایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصایت کردن
تصویر وصایت کردن
سفارش کردن اندرزنیدن وصیت کردن سفارش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سمسول ورزیدن رقص و کچول آغازیدند و لور و سمسول ورزیدند (راحه الصدور رویه 4) بی شرمی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تاییدن بس بودن، برآمدن کار ساختن بس شدن، کافی بودن، از عهده کسی بر آمدن: شما بجمله عرب یکی را کفایت کنید، از عهده اجرای امری بر آمدن: مسعود... جزما فرمان داد ک این مهم ترا باید کفایت کرد والی جز از اطاعت چاره ندید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنایت کردن
تصویر عنایت کردن
امداد نمودن، توجه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکایت کردن
تصویر شکایت کردن
گرزیدن انداویدن گله کردن گله کردن، ناله و زاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاست کردن
تصویر سیاست کردن
تنبیه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقویت کردن
تصویر تقویت کردن
نیرومند کردن نیرو دادن قوه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکایت کردن
تصویر حکایت کردن
نقل کردن قصه گفتن، بیان حال کسی کردن سرگذشت کسی را روایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقامت کردن
تصویر اقامت کردن
ماندن ماندگار شدن درنگ کردن متوقف شدن آرام گرفتن بجای ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روایت کردن
تصویر روایت کردن
باز گفتن از قول کسی سخنی خبر یا حدیثی نقل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آن کبوترشان ز بازان نشکهد باز سر پیش کبوتر شان نهد (مولانا) پاس داشتن نواختن پاس داشتن رعیت و غیره را، نگاهداشتن حق کسی را، توجه کردن، تعظیم کردن احترام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
اثر کردن تاثیرکردن، انتقال یافتن مرض از شخصی (یا جانوری) بشخص دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمایت کردن
تصویر حمایت کردن
پادن نگاهبانی کردن دفاع کردن از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقایی کردن
تصویر سقایی کردن
سقایت کردن آب دادن، آب فروختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفایت کردن
تصویر کفایت کردن
((~. کَ دَ))
به اندازه بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عنایت کردن
تصویر عنایت کردن
توجه کردن، محبت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رعایت کردن
تصویر رعایت کردن
پاس داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کفایت کردن
تصویر کفایت کردن
بسنده کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
سخن چینی کردن، نمامی کردن، بدگویی کردن، غیبت کردن، غمازی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اثر کردن، تاثیر گذاشتن، انتقال یافتن، شیوع یافتن، شایع شدن، اشاعه یافتن، منتقل شدن، گسترش یافتن، رخنه کردن، نفوذ کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از حمایت کردن
تصویر حمایت کردن
Sponsor, Advocate, Espouse, Prop, Support, Sustain
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقویت کردن
تصویر تقویت کردن
Amplify, Bolster, Fortify, Reinforce, Strengthen
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رقابت کردن
تصویر رقابت کردن
Compete, Contest
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ستایش کردن
تصویر ستایش کردن
Acclaim, Exalt, Glorify, Laud
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شکایت کردن
تصویر شکایت کردن
Complain, Gripe, Sue
دیکشنری فارسی به انگلیسی