اثر کردن. راه یافتن: بسوزم که یار پسندیده اوست که در وی سرایت کند سوز دوست. سعدی. فراقنامۀ سعدی به هیچ گوش نیامد که دردی از سخنانش در او نکرد سرایت. سعدی. سعدی نهفته چند بماند حدیث عشق این ریش اندرون بکند هم سرایتی. سعدی
اثر کردن. راه یافتن: بسوزم که یار پسندیده اوست که در وی سرایت کند سوز دوست. سعدی. فراقنامۀ سعدی به هیچ گوش نیامد که دردی از سخنانش در او نکرد سرایت. سعدی. سعدی نهفته چند بماند حدیث عشق این ریش اندرون بکند هم سرایتی. سعدی
تاییدن بس بودن، برآمدن کار ساختن بس شدن، کافی بودن، از عهده کسی بر آمدن: شما بجمله عرب یکی را کفایت کنید، از عهده اجرای امری بر آمدن: مسعود... جزما فرمان داد ک این مهم ترا باید کفایت کرد والی جز از اطاعت چاره ندید
تاییدن بس بودن، برآمدن کار ساختن بس شدن، کافی بودن، از عهده کسی بر آمدن: شما بجمله عرب یکی را کفایت کنید، از عهده اجرای امری بر آمدن: مسعود... جزما فرمان داد ک این مهم ترا باید کفایت کرد والی جز از اطاعت چاره ندید
آن کبوترشان ز بازان نشکهد باز سر پیش کبوتر شان نهد (مولانا) پاس داشتن نواختن پاس داشتن رعیت و غیره را، نگاهداشتن حق کسی را، توجه کردن، تعظیم کردن احترام کردن
آن کبوترشان ز بازان نشکهد باز سر پیش کبوتر شان نهد (مولانا) پاس داشتن نواختن پاس داشتن رعیت و غیره را، نگاهداشتن حق کسی را، توجه کردن، تعظیم کردن احترام کردن